گروه فلسفه، دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران ، m_fallah@atu.ac.ir
چکیده: (4913 مشاهده)
این مقاله درصدد طرح مدعایی برخلاف تلقی رایج درباب نسبت پوچی زندگی و خودکشی است. در تلقی رایج، گفته میشود که «شخص خودکشی میکند، اگر و تنها اگر زندگیاش پوچ شده باشد.» به دو نحو میتوان علیه این گزاره اقامه دعوا کرد: بهنحو پیشینی و بهنحو پسینی. در مورد اول، بهمنظور تحلیل این گزاره لازم است تلقی صحیحی درباب مفاهیم «پوچی زندگی» و «خودکشی» بهدست دهیم. پس از روشنسازی مولفههای اصلی گزاره، درباب نسبت مفهومی میان آن دو سخن خواهیم گفت. در مسیر دوم میتوان به دو گونه مصداق برای ابطال این گزاره توسل جست: اولاً، با نشاندادن خودکشیهای افرادی که زندگی بامعنا دارند و ثانیاً، با تمرکز روی زندگیهای پوچی که منجر به خودکشی نشدهاند. پس از ابطال پیشینی و پسینی گزاره فوق، میتوان بهدنبال نسبتهای جدیدی درباب پوچی زندگی و خودکشی رفت. هدف از جستجو برای یافتن نسبتهای بدیل، ابتدا دقت در موضعی است که امروزه درباب مرگ وجود دارد و در ادامه، تلاش بهمنظور توجیه زندگی برخلاف تلقیهای رایج از معناداری زندگی است. در این مقاله صرفاً با استناد به اندیشههای متفکران غربی-مسیحی به تناقض درونی ادعای فوق خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که خودکشی برخلاف تلقی اول آن گونه که گمان میرود، لزوماً متکی به تحلیلی عمیق از زندگی نیست.
نوع مقاله:
پژوهشی اصیل |
موضوع مقاله:
معرفتشناسی (تحلیلی) دریافت: 1399/5/10 | پذیرش: 1399/10/1 | انتشار: 1399/12/25
* نشانی نویسنده مسئول: تهران، نارمک، خیابان سمنگان، پلاک 193. کد پستی: 1646954357 |